دروغ بود دروغ فریب بود فریب
بیا کنار دلم بنشین
دیگر نمی شنود گوش ما صدای لطیف
دگر به باغ نمی خواند آن پرندۀ شاد به چشمها باید نگاه کرد و گریست
دگر به محفل یاران صفای دیرین نیست
کجاست نم نم باران ؟
کجاست جنگل سبز ؟
در آن سفر که شب از لای ِ بوته هــا می رفت .
مِه آمد آن طرف ِ کوه ، بی خیال نشست، و گم شدیم در آن راه ِ مِه گرفتۀ تار
نیافتیم حقیقت را .
و راه ما به باغ ِ سبز می پیوست ،
تمام ِ روز به دنبال باغ گشتیم دروغ بود دروغ
فریب بود فریب .
+ نوشته شده در ۱۳۸۸/۰۱/۱۵ ساعت 19:51 توسط یاسمن
|