..............

 

 ديگه از دست تو و ترانه هات خسته شدم

 ديگه از شنيدن رنگ صدات خسته شدم

 چه جوري بگم هنوز خيلي دوست دارم ولي

 انگار از بيشتر از اين بودن باهات خسته شدم

 مني كه عمرم و زندگيم تو چشماي تو بود

 باورت نمي شه كه از رنگ چشات خسته شدم

 انقدر نگام كردي كه ديگه زد به سرم

 از اون آتيش خوابيده تو نگات خسته شدم

 تو به من مي گي بي انصافم و حق داري بگي

 

  

 با كدوم بهونه بنويسم برات خسته شدم

 انقد آب و هوا واسم عروض كردي كه من

 آخر از دست همون آب و هوات خسته شدم

 گفتم اين كار و نكن كردي و رفتي و ببين

ديدي آخر از تموم اون كارات خسته شدم

 حرفات انگار ديگه روي دل من نمي شينه

 

 

 

 

انقدر عوض شدي كه من به جات خسته شدم

شب و روزات مث روز و شباي قديم نبود

 از دس تفاوت روز و شبات خسته شدم

 ديگه فرقي نداره پيشت باشم يا نباشم

 تو يه بي تفاوتي ،‌ من از فضات خسته شدم

 دوس داري بري ، برو ، دلت مي خواد باشي بمون

 من كه از تمام حرف و تصميمات خسته شدم

 انقدر صدام نكردي از خودم بدم مياد

از اين اسم مريم و نگفتنات خسته شدم

 يه روزي غريبه اي ، يه روز آشنا، من از

 بازي زشت غريب آشنات خسته شدم

 

 

 

 

 تو چي فكر كردي خيال كردي من عاشق مي مونم

 من از اين فكراي غرق ادعات خسته شدم

 واسه تو حتي ديگه شبا دعا نمي كنم

 راستشو بخواي ديگه من از دعات خسته شدم

 من شكايت تو رو به كي كنم ؟ برم كجا ؟

 به جون خودت قسم نه ،‌ به خدات خسته شدم

چه قدر ببخشمت من ديگه چيزي ندارم

 

 

 به خدا از دس اين همه خطات خسته شدم

 روزي صد تا غم و غصه توي قلبم مي ذاري

 منم آدمم از اين درد و بلات خسته شدم

 انقدر واست مي ميرم واسه من تب مي كني ؟

 حق دارم از اين دل بي اعتنات خسته شدم

 تو خودت منو نخواستي ، من گناهي ندارم

 از دس اون چشاي دور از وفات خسته شدم

 شعر و اينجوري نوشتم كسي با خبر نشه

 مثلا من از تو و خاطره هات خسته شدم

 

 

 كي مي دونه تو پشيمون شدي و نوشتي كه

 حتي از ديدن عكس و هديه هات خسته شدم

 اي خدا ،‌ اينو فقط من و تو و اون مي دونيم

 نشونم بده يه جور راه نجات ، خسته شدم

 

شعر: از مریم حیدرزاده

 

.................

 

نشد یه قصری بسازم پنجرهاش آبی باشه
من باشم و اون باشه و یک شب مهتابی باشه
نشد یه جا بمونه و آخر بشه ماله خودم
حتی یه بار یادش نموند ماه و روز تولدم
با همه التماس من نشد دیگه نره سفر
شعرام بجز اون روی هر دیوونه ای گذاشت اثر
نشد برم بغل بغل واسش شقایق بچینم
نه این که من نخوام برم نذاشت گلهارو ببینم
نشد همه دعا کنن همیشه اون باشه پیشم
یکی میگفت خواب دیده که اون گفته عاشقش میشم
اما نشد ، اما نشد قسمت ما یه لحظه ی روشن و خوش
پیغام واسش فرستادم بیا بازم منو بکش
نشد که نشکنه بازم این چینی شکستنی
هیچ جای دنیا ندیدم هیچ جای دنیا ندیدم
عجب چشای روشنی
باور نکرد یه موژشو به صدتا دریا نمیدم
یه تار مو خواستم نداد گفت به تو دنیا نمیدم
راست میگه هر چی اون بگه راست میگه هر چی اون بگه
من کجا و دیوونگی
چه جوری به حرفش گوش کنم
اون گفت بچسب به زندگی
خلاصه آخرش نشد ما گل سرخ رو بو کنیم
اون گفت برو که بتونیم خوب حفظ آبرو کنیم
نشد یه بار برسم به آرزوهای محال
یه خاطره مونده برام با یه سبد میوه کال
نشد منم واسه یه بار به آرزوهام برسم
گذشته کار از کارمون
دیر شده به خدا قسم
نشد به موقع این کویر ابری بشه بارون بگیره
نشد خودش آینه که هست بیاد و شمعدون بگیره
نشد بپاچم زیر پاش عطر گل محمدی
نشد بهم جواب بده
حتی بهم بگه بدی
نشد دوستت دارم بگه
به من که نه به دیگری
نشد یه بارم رد بشه
از روی شعرا سرسری
نشد یه کاری بکنه
که بدونم دوستم داره
آتیش گرفتم و یه بار
نگام نکرد بگه آره
نشد یه بار حرف بزنه
نزاره پای سرنوشت
نشد یه شب نگم خدا الهی که بره بهشت
نشد بشه یه بار واسش یه فال حافظ نگیرم
نشد تو رویاهام براش روزی هزار بار نمیرم
نشد بره
نشد نره
نشد بخواد
نشد بیاد
نشد ولی
شاید بشه
واسم دعا کنید
زیاد...
از شما پنهون نکنم
یه حرفهایی بهم زده
گفته همین روزا میاد
اما هنوز نیومده
قصه داره تموم میشه
مثل تموم قصه ها
فقط واسم دعا کنید
اول خدا بعدا شما
قصه داره تموم میشه
مثل تموم قصه ها

 

با عشق زمان فراموش می شود و با زمان نیز عشق 

 

 

 

.....

ردپایت روی فرش دل مانده هنوز...

بوی خوشت در اتاق مانده هنوز...

جای نرگس زیبا و دلربایت در آینه طلایی دیوار مانده هنوز....

وقتی آمدم که رفته بودی...

بیا که دلتنگم هنوز ....

جای دستت مانده بر عکسم

اما ...

حس می کنم گرمیش را هنوز ...

فکر نکن که بی وفا شده ام باور کن که دوستت دارم هنوز

می میرم برات

نمی دونستی می میرم بی تو ، بدون چشات

رفتی از برم

نمی دونستی که دلم وصل به ساز صدات

آرزومه که نمی دونستی که من می میرم برات

می میرم برات

 

عاشقم هنوز

نمی خوام که بمونی ، بسوزی به ساز دلم

گفتی من میرم

نمی تونستی بری به فرداها گل خوشگلم

برو راهی نیست تا فرداها ، یار خوشگلم

بمون با دلم

 

سفرت به خیر

اگه میری از اینجا ، تک و تنها به یه شهر دور

برو که رفتن بدون ما میرسه به یه دنیا نور

به یه دنیا نور

 

سفرت به خیر

برو گر شکستی  ز من  بتونی ، دوباره بساز

با دلی شکسته و نا امید ، تو بازم بساز

تو بازم بساز

 

نمی خوام بیای

نمی خوام میون تاریکی من تو حروم بشی

نمی خوام ازت

نمی خوام مثه یه شمع بسوزی برام تو حروم بشی

برو تا تو بزرگی که میخوام فقط آرزوم بشی

آرزوم بشی...!

 

..........

در کلبه تنهایی هایم در انتظارت خواهم گریست و انتظار کشیدنم را پنهان خواهم کرد... شاید در سکوتی یا شاید در شبی سردو بارانی به انتظارم...پایان دهی .

وصیت یه دوست

   اگه يه روز يه كسي بهت گفت دوستت دارم تو سعي نكن بهش بگي دوستش داري

    اگه گفت عاشقته سعي نكن عاشقش باشي 
 اگه گفت همه زندگيش توايي سعي نكن همه زندگيت باشه 
 
چون يه روزي مي اد بهت ميگه ازت متنفره اون وقت تو نمي توني سعي كني ازش

 متنفر باشی

غمخوارم اگر نيستي لااقل بزرگترين غمم باش 
 هرچه هستي بهترين باش چون بهترينها در خاطر مي مانند 
 پس در خاطرات بدم بهترين باش اي بي معرفت